4/29/2014

من کلا هیچ چیز را نمی دانم دوست من

من آدم زخم زبانم.آدم زخم زبان یعنی من،به هرکس که برسد زخم زبان می زند.
زخم زبانم فقط مختص آدم های دورم نیست،به آدم های نزدیکم بیشتر حتی،چرا و چطور شد که این طور شدم?نمی دانم.توی ژنم هست?نمی دانم.توی ژن البته که نباید باشد.در محل کار،جمع دوستانه،خانواده،عشق و همه چیز من زخم زبان میزنم،اما معروف نیستم به زخم زبان،شاید عده ی کمی بدانند?نمی دانم.خیلی کم پیش می آید کسی منظورم را بفهمد ،اما در ارتباط با کسی که دوستش دارم خیلی زود لو می روم.برداشتش چیست?اصولا نمی دانم.اما که نیت من ،خیر است،نیت نزدیکی بیشتر هست شاید،معمولا در انتقال عشق راه اشتباه تر را انتخاب می کنم.در رابطه هم آدم های اشتباه تر را انتخاب می کنم.این طور است که اصولا کسی در زندگی من نیست،شاید هم چون من آدم رابطه های پنهان بودم،(به جز یک رابطه که در عین تلخی،شیرین بود،و در عین شیرینی،تلخ)خودم نخواستم،خواستند.این خواسته شان،به خواسته خودم هم سرایت کرد و شدم آدم رابطه های پنهان خودخواسته.اشتباه?بهتر است راجع به اشتباه حرف نزنم که من آدم اشتباه های بزرگ هم هستم.من آدم هرچیزی که زندگی را از یکنواختی دربیاورد هستم.

می گوید هرجا باشی می آیم،میگویم :هاهاها ،البته که الان حالت خوب است.

1 comment:

  1. چیزی که می‌خواستم بنویسم با جملهٔ آخر پست کاملاً عوض شد. اما چیزی که می‌خواستم بنویسم این بود که همین من اخیراً فهمیدم "حجم" زیادی از رابطه‌ها رابطه‌هایی بود که من انتخاب شدم، هیچ گزینش در کار نبود، از یه جایی به بعد دیدم این آدمها همراه من‌اند، همدیگر را زیاد می‌بینیم و شاید هفت هشت سال بدون اینکه به چیزی جز "من به این آدم/دوست/رفیق قدیمیم عادت کردم" فکر کنم رابطه‌ها داشتم.
    و گندش هم دو سه ماه است درامده. سن می‌رود بالا، همه‌چی می‌رود بالا، گند همه‌چی می‌رود بالا؛ توی دماغ منی که روی شاخهٔ درخت نشسته‌ام. عادت کردیم به هم. به همین سادگی. عادت کردیم به شکل حرف زدن و دعوا کردن و محبت کردن هم. عادت است فقط. اما جملهٔ آخر اگر مثال بود برای شکل زخم زبان زدن، به نظرم اسمش زخم زبان نبود. رک و راست حرف زدن بود؛ همون چیزی که باعث می‌شه در لحظه عادت‌هات بشکنه و رابطه بشکنه و طرفین رابطه هم.

    ReplyDelete