آدمِ آرمایش بودم. از وقتی یادم هست همهی آدمهای دنیا را خواستهم که آزمایش کنم.خیلی مسخره قبلش حتی میدانم که چه میشود.من، میترا ،آدمِ آزمایش دیگران، همهی اطرافیانم را آزمایش کردم . حتی دوستهای دور. هیچکس بینِ من و دیگری، بینِ من و دیگران، من را انتخاب نکرد.
دستِ چپم زیرِ بالشت، دستِ راستم رویِ دیوار.لب میکِشَم.
آدمهای دنیا نُرمال بودند جز اینکه حاضر است برایِ من از همه بگذرد.
آنهایی که چشمهایِ رنگی دارند ، دنیا را رنگی نمیبینند.
دستِ چپم زیرِ بالشت، دستِ راستم رویِ دیوار.لب میکِشَم.
آدمهای دنیا نُرمال بودند جز اینکه حاضر است برایِ من از همه بگذرد.
آنهایی که چشمهایِ رنگی دارند ، دنیا را رنگی نمیبینند.