از رحم تاریک به خانه ی تاریک می آیی/ پدر سرگشته فقط کار می کند/چون این تنها کاری ست که بلد است بکند/ مادر تغذیه کننده ترا تغذیه می کند / چون این تنها کاری ست که بلد است بکند/در خانه ای هستی که عشق مرده است/چه می کنی؟/فوقش قشنگ ترین لحظه ها لبخندی ست که به زور می زنی / و رد می شوی تا به لانه ی موش بخزی/ و فکر می کنی چه شبیه شدی به مورچه که فقط ذخیره می کنی
آیا باید خانه را ترک کرد؟یا عشق را به خانه آورد؟/پس آن همه تلاش چه شد؟
خدای بزرگ..../بعد دستت دراز می کنی/او انگشتانت را لمس می کند/او قلبت را لمس می کند/در آغاز همه چیز ساده و کامل است/هیچ فکری ندارد جز اینکه تو را دوست بدارد و تو دوستش بداری/س س س س ...ساکت
خسته ای/ امروز تمرکز فکری نداشته ای/ حمله ی عصبی/ پشت بند آن بحث عصبی / خنده های هیستریک/ اینها خودش علامت خوبی ست/یعنی باید خودت را جمع و جور کنی/ مغزت را ساده و خوب نگه داری / باید به آن برنامه ی جدید دهی / برنامه دادن/ ای خدا / بس است هرچه فکر کردی/ بس است
چشمهایم بی اشک ولی دردناکند / اما دلگیر نیستم / نه / دلگیر نیستم / هر وقت هم گاه گداری دلگیر می شوم سعی می کنم چشمهایم را ببندم و فقط فکر کنم/ امروز هم چشمهایم را بستم و فکر کردم
فکر می کنم بیرون از این اتاق/بیرون از این خانه / چندین هزار نفر در این شب قشنگ تنهایی و وحشت از تنهایی را تجربه می کنند؟/ چندین نفر مرده اند؟/دارند می میرند؟/چندین نفر خسته اند؟/چندین نفر گریه می کنند؟/می خندند؟/چندین نفر سالم اند؟/.......نه/من دلگیر نیستم/فقط خسته ام/خیلی خسته
چه روزهایی/چه جهنم بیدادی/ جهنم نه این که می شنوید ها/جهنم به معنای واقعی/یا شاید جهنم نبوده/همان بوده که در گوشم فرو کرده اند که من گر می گیرم/که گر گرفته ام
دلت می خواست یک تکه میله آهنی داشتی و بلند می شدی و بر میداشتی و شروع میکردی/اول شیشه ها/بعد تلفن را/تخت را/ دیوارها/پنجره ها را / دستهایت را/ سرت را/همه چیز را می شکستی/ خرد می کردی/همان کاری که امروز با دستهایت با زیر سیگاری کردی/اینها بد نیست/بیشتر بنویس/بیشتر
وقتی عشق مرگ به جان مخ می افتد چکار می شود کرد؟/وقتی سرطان مرگ مغزت را مثل خوره می خورد چکار می شود کرد؟/وقتی فکر مرگ و مردن جزو کسب و کار روزانه می شود چکار می شود کرد؟
هر روز/هر شب/هر ساعت/نقطه ی این سرطان می جوشد
این سرطان/سرطان درست و حسابی هم نیست که بکشد و راحت کند/سرطانی ست که می جود / می مکد / می خورد و می پوساند/ولی از مرگ مطلق دریغ می کند/لامصب/خدای من آن دختر بچه ی شیطان و شلوغ چه شد؟/که از دیوار راست بالا می رفت؟/تداوم خالی بودن/زندگی مرده/تنها/تنهاییم/با هم ولی تنها