نمیخواهم بیافتم به تعریفِ اینکه هِی میگویند سالِ گذشته فلان و سالِ جاری بهمان. اما سالی که گذشت برایِ من پُر بود از اتفاق. شاید نه به اندازه همهی عمر، اما بود به اندازهی بیشتر از خودش. شاملِ دو تصادفِ سنگین که بهنظر میآمد جمع کردنِ هردوشان از عهدهی من خارج است،اما جمع شد. تصادف اول که همراهِ دو دوست بودم و تصادف دوم که تنها منجر به شکستن دستم شد. میگویند "ماشینی که اومد نداره رو رد کن بره" اما نشد.نمیشود.دوستش دارم.تعلقِ خاطرم به یک تکه آهن واقعا بیشتر از به آدمهاست.ماشینی که هنوز یک هفته از خریدش نگذشته بود و افتاد توی چاله و شاسیش جمع شد.جالب است که به جز این اتفاقِ آخر هیچوقت خودم پشتِ رُل نبودم که این بارِآخر هم ترمزم برید.سالِ پر از اتفاق برای من و یک تکه آهنم گذشت و رفت.دوستانِ زیادی از دست دادم به هردلیلی و دوستان زیادی مرا از دست دادند به هر دلیلی. امسال اما خوشم میشود؟شاید که.
عید را تویِ خانه ماندن خوب است.
سلام عزیز
ReplyDeleteنوروزت مبارک ...
من یکی از اعضای پرتابه هستم. می دونی بعضی وقتا یه سری حرفا هستن که نه می شه تو وبلاگ نوشتشون ( یعنی به اندازه ی یه پست وبلاگ نیستن) و نه دوست داری از بین برن...
من اومدم بهت بگم که پرتابه دقیقا جائیه واسه این حرفا یعنی می تونی تو پرتاب های 198 کاراکتری همه ی حرفای مینیمالت رو بنویسی
ما تو پرتابه کپی پیست نمی کنیم و خوشحال میشیم که تو هم بیای تو جمع ما و از نوشته هات بهره مندمون کنی...
منتظرتیم