3/27/2012

تو فقط اگه بخواي ميتوني
ساعتا رو به عقب برگردون

نميشه زمين خورد گريه نكرد
به دادم برس بهترين نارفيق

3/26/2012

از كوه مي آيي پايين , بالا هوا سرد است.هيزم از پايين برايت بار مي زنند
,مي آورند بالا , دو روز اين پايين مي ماني و باز مي خواهي دور شوي از
دنيا , از كثافت و دورويي , از بيماري ها , توي برف ها , با چراغ نفتي ,
دور از تكنولوژي , ستاره ها توي مشتت , آدم ها دور , بر ميگردي , آذوقه
مي بري , باز هم بي خبري , همان بالا فوت مي كني به هرچه داشتي و نداشتي
, داري و نداري.

3/23/2012

تو جاده الموت يه روستايي هست به اسم مرگ , سر جاده خاكي روستا كه مي رسي
نوشته : به طرف مرگ . من جلو اون تابلو ام , خيلي وقته , نور مي زنه و
مثل گربه برق مي زنه تو تاريكي چشام , من سر اون جاده نشستم و دستم زير
چونه مه , منتظرم؟ نه , هيچ وقت .

3/02/2012

از اين پنجره كوچك , همه چيز نزديك تر است. ستاره ها , هواي ابري و كثيف
تهران , هواپيماهايي كه چراغ هايشان مي زند توي چشم , آخ از هواپيماها كه
مرا ياد تو مي اندازند.انگار سوار يكي شان شدي و مي روي.مي روي؟ رفتي!
من اينجا بس دلم تنگ است؟؟
اين پنجره كوچك دود سيگارهاي يواشكي مرا مي فرستد بيرون. اين سوسوي چراغ
ها . اين سوسوي چراغ ها نفسم را بند مي آورد.تو؟اي واي از تو سوم شخص
مفرد كه هيچ معلوم نيست بوده اي از اول يا كه نه! اين پنجره دلم را
ميگيرد.

3/01/2012

اين راه درست نبود.
د.ل.ت.ن.گ.م
ونگران.
كاش شنبه نيايد.