دومین روز گذشت. نامجو دارد میخواند: «عاشق شو ار نه روزی کارِ جهان سر آید.» یک وقتهایی فکر میکنم دیوارهای خانه دارد میخوردم. یک وقت میفهمم ساعتها به یک نقطه خیره شدهام و تهش معلوم نشده به چه فکر کردهام. بابا اس ام اس زده: «ترکِ ما کردی بچه؟» دلم تنگ شد. بعدِ این همه وقت جواب دادم: «دنیا وفا نداره ای نور هر دو دیده.» جواب نداد و دلم بیشتر تنگ شد.
دارم سعی میکنم همهچیز را بازسازی کنم. انگار که فایده نداشته باشد. نامجو همینجور میخواند: «گر اوفتد به دستم آن میوهی رسیده/ بازا که توبه کردیم از گفته و شنیده/ روزی کرشمهای کن ای یار برگزیده/ یاران چه چاره سازم با این دل رمیده»
دیگر سوسیس آشغالی و دنت شکلاتی و هر چیز تُرش توی دنیا هم خوشحالم نمیکند. دیروز سوپ درست کردم و امروز همان را خوردم. اینترنت ندارم و این شده مزید بر علت. تنهایی میخواهد اذیتم کند امّا من نمیخواهم. نامجو را میبندم. عباس قادری هم دیگر غمگین میخواند. میدانم این وضعیت تمام میشود و اینطور نمیماند. تازه اول شب است. دادهایم سیستم گرمایی خانهی لواسان را راه بیاندازند. شاید یکی دو ماهی کار داشته باشد. اما آنجا بهتر است. بیصبرانه منتظرم آماده شود. به نظر میآید مهستی بد نباشد برای الان. لبخند.
دارم سعی میکنم همهچیز را بازسازی کنم. انگار که فایده نداشته باشد. نامجو همینجور میخواند: «گر اوفتد به دستم آن میوهی رسیده/ بازا که توبه کردیم از گفته و شنیده/ روزی کرشمهای کن ای یار برگزیده/ یاران چه چاره سازم با این دل رمیده»
دیگر سوسیس آشغالی و دنت شکلاتی و هر چیز تُرش توی دنیا هم خوشحالم نمیکند. دیروز سوپ درست کردم و امروز همان را خوردم. اینترنت ندارم و این شده مزید بر علت. تنهایی میخواهد اذیتم کند امّا من نمیخواهم. نامجو را میبندم. عباس قادری هم دیگر غمگین میخواند. میدانم این وضعیت تمام میشود و اینطور نمیماند. تازه اول شب است. دادهایم سیستم گرمایی خانهی لواسان را راه بیاندازند. شاید یکی دو ماهی کار داشته باشد. اما آنجا بهتر است. بیصبرانه منتظرم آماده شود. به نظر میآید مهستی بد نباشد برای الان. لبخند.