به نظرم تو از یک جایی ، حدود همان سال هشتاد و سه این ها ، باید جدی می زدی تو گوشم و می گفتی : " بمان "
وقتی رفتم
باید می آمدی و می گفتی : " طلاقت نمیدم ، زنمی ، حقمی ، برو هر جا که میخوای اما تهش کفتر جلد برمیگرده رو بوم خونه صاحابش "
باید می زدی تو گوشم و می گفتی : " برگرد ."
حالا ؟هردومون خسته توی ماشین میشینیم و بیرون رو نگاه می کنیم و از هرجا رد میشیم میگیم : " اینجا رو یادته؟"
تو هنوز همونقدر عاشقی و من هنوز همونقدر فارغ .
کجایی؟کجایی تا بیایم و از دست ندهم؟
No comments:
Post a Comment