3/20/2014

حسین آقا از اولش دوست نبود ، یه غریبه بود که بهار تا بهار میومد شمشادا رو درست میکرد،بنفشه و پامچال و هزار گُل دیگه میاورد، میرفت تا بهارِ بعد.
اما بعدش شد دوست، هرچندوقت یه بار میومد ، همه چیو مرتب میکرد و میرفت.
امسال اما سُنبل نداشت ، آخ که مامان و مینو غمِ دنیا ریخته به دلشون
انگار فقط یه حسین آقایی هست و یه کرج و تهران

No comments:

Post a Comment