7/14/2012

ساعت نزدیک چهار صبحه و تن‌ها موندن تو خونه یه جورایی وحشتناکه .
اینجور که من صدای دست زدنِ ریتمیک یه سری آدمو می‌شنوم که مطمئنم اگه مامان بود نمی‌شنیدم.
خیلی سعی می‌کنم به خودم بقبولونم که این صدایِ دست زدن از تو کولر میاد ، یعنی اصلن صدای کولره که داره می‌پیچه تو سرم
اما وقتی بلند شدم کولر رو خاموش کردم بازم این صدا رو می‌شنیدم
یه سری آدم تو کولر نشستن و دست می‌زنن؟ منتظرن من پاشم برقصم؟
بعضی‌وقتا فکر می‌کنم راهِ درست همینه که نمی‌رم دنبال کارای خونه‌ی لواسون ، تو فکر کن من تو تنهایی یه روزی یحتمل به جنون می‌رسم.
یه آقایی انگار همین بغل نشسته و هِی با نچ نچ و سرفه دلش می‌خواد صدای دست زدن رو قطع کنه ، اما اون یه سری که تو کولر نشستن اصرار دارن همین‌جور بی‌وقفه دست بزنن.
یادم افتاده به اون وقتا که آقای همسایه بغلی می‌رفت پشت بوم آنتنِ خونشونو درست کنه ، بعد صداش از پنجره‌ی بازِ اتاقِ من می‌ریخت اینجا که : درست شد؟ و انقدر هیچ‌کس جوابشو نمی‌داد که من داد می‌زدم : آره و اونم میومد پایین و می‌رفت می‌نشست جلوی تلویزیونی که احتمالا پُر از برفک بود. اون آقام تن‌ها بود؟

No comments:

Post a Comment