1/16/2012

ساعت نه و سی و شش دقیقه صبح است . با سر و صدای آریا بیدار شدم که امروز یاد گرفته و صدای سگ از خودش در می آورد . آریا؟ طوطی است . یک طوطی سخن گو که  می تواند شصت کلمه بگوید . به شکل های مختلف آواز بخواند و صدای چند جور حیوان را تقلید کند . ناز کند . احوالپرسی کند . دست بدهد .  خودش را لوس کند حسابی . هیچ طوطی در هیچ جای جهان اندازه ی آریا لوس نیست . دو روز است رسما خانه نشینم کرده ، بس که هی غر می زند و می خواهد ناز و نوازشش کنم . تا از اتاق پایم را می گذارم بیرون جیغ ش در می آید . دیروز رفتم سر کار و  دنبال زندگی  ، .وقتی برگشتم نیم ساعت اول را قهر بود و ک.و.ن.ش را کرده بود به من . همه را توی خانه معتاد خودش کرده ، هرکس می رسد اول می آید اتاق من ، هرکس بیدار می شود ، صورت شسته و نشسته توی اتاق من است . رسما پرایوسی اتاقم را هم از من گرفته است این بچه . اما کاریش نمی شود کرد بس که دوست داشتنی ست  و هرچیزی که خوب باشد، سخت هم هست . 
اعتماد به نفس به گ.ا رفته ی این سه سال کم کم دارد بر می گردد . زنانگی . لوندی ، حس اینکه این روزها زیباتر از همیشه م  و می توانم رها و آزاد برای زندگی م و هزار کار کرده و نکرده برنامه ریزی کنم . کلاس تنبور لابد یکی از کارهایی بود که همیشه می خواستم و نمی شد . چند جلسه ای رفتم ، بنا به دلایلی تعطیل شد و باز شروع می شود ،در دو هفته گذشته یک بار سینما رفته ام و ده تا فیلم توی خانه دیده ام . (دست دوست جان درد نکند ) ، چهار تا کتاب نخوانده دارم ، کلاس زبانم دو ماه دیگر تمام می شود . ( آریا پشت هم می گوید : بیا ، بیا ، بیا )، می خواهم آماده شوم برای آزمون کانون وکلا ، ایده رفتن از ایران فعلا منتفی ست  و خیلی جدی منتظر می نشینم ببینم سر عشق تازه وشیرینم چه می آید . همه چیز به طرز باور نکردنی به سرعت پیش می رود  و من روزهای عجیبی را با حس های تازه و عجیب تر تجربه می کنم .
برم این بچه خودشو کُشت :)