تنها/تنهاییم/باهم ولی تنها/ شب مزخرف/اثر گرمای هواست یا تندی آتش درونم؟/یا شاید تنهایی سوزناک که در فضای شب موج می زند/نمی دانم/ما چشم هایم می سوزد/پنجره هنوز باز است/حتی بعد از غرغر مادر که :"مگر نمی بینی کولر روشن است؟" / کولر روشن است / و بادی که از پنجره می آید هیچ بر او غالب نمی شود / و من فکر می کنم همه چیز مصنوعی اش بهتر است؟/حتی اگر شیرین تر نباشد/
از رحم تاریک به خانه ی تاریک می آیی/ پدر سرگشته فقط کار می کند/چون این تنها کاری ست که بلد است بکند/ مادر تغذیه کننده ترا تغذیه می کند / چون این تنها کاری ست که بلد است بکند/در خانه ای هستی که عشق مرده است/چه می کنی؟/فوقش قشنگ ترین لحظه ها لبخندی ست که به زور می زنی / و رد می شوی تا به لانه ی موش بخزی/ و فکر می کنی چه شبیه شدی به مورچه که فقط ذخیره می کنی
آیا باید خانه را ترک کرد؟یا عشق را به خانه آورد؟/پس آن همه تلاش چه شد؟
خدای بزرگ..../بعد دستت دراز می کنی/او انگشتانت را لمس می کند/او قلبت را لمس می کند/در آغاز همه چیز ساده و کامل است/هیچ فکری ندارد جز اینکه تو را دوست بدارد و تو دوستش بداری/س س س س ...ساکت
خسته ای/ امروز تمرکز فکری نداشته ای/ حمله ی عصبی/ پشت بند آن بحث عصبی / خنده های هیستریک/ اینها خودش علامت خوبی ست/یعنی باید خودت را جمع و جور کنی/ مغزت را ساده و خوب نگه داری / باید به آن برنامه ی جدید دهی / برنامه دادن/ ای خدا / بس است هرچه فکر کردی/ بس است
چشمهایم بی اشک ولی دردناکند / اما دلگیر نیستم / نه / دلگیر نیستم / هر وقت هم گاه گداری دلگیر می شوم سعی می کنم چشمهایم را ببندم و فقط فکر کنم/ امروز هم چشمهایم را بستم و فکر کردم
فکر می کنم بیرون از این اتاق/بیرون از این خانه / چندین هزار نفر در این شب قشنگ تنهایی و وحشت از تنهایی را تجربه می کنند؟/ چندین نفر مرده اند؟/دارند می میرند؟/چندین نفر خسته اند؟/چندین نفر گریه می کنند؟/می خندند؟/چندین نفر سالم اند؟/.......نه/من دلگیر نیستم/فقط خسته ام/خیلی خسته
چه روزهایی/چه جهنم بیدادی/ جهنم نه این که می شنوید ها/جهنم به معنای واقعی/یا شاید جهنم نبوده/همان بوده که در گوشم فرو کرده اند که من گر می گیرم/که گر گرفته ام
دلت می خواست یک تکه میله آهنی داشتی و بلند می شدی و بر میداشتی و شروع میکردی/اول شیشه ها/بعد تلفن را/تخت را/ دیوارها/پنجره ها را / دستهایت را/ سرت را/همه چیز را می شکستی/ خرد می کردی/همان کاری که امروز با دستهایت با زیر سیگاری کردی/اینها بد نیست/بیشتر بنویس/بیشتر
وقتی عشق مرگ به جان مخ می افتد چکار می شود کرد؟/وقتی سرطان مرگ مغزت را مثل خوره می خورد چکار می شود کرد؟/وقتی فکر مرگ و مردن جزو کسب و کار روزانه می شود چکار می شود کرد؟
هر روز/هر شب/هر ساعت/نقطه ی این سرطان می جوشد
این سرطان/سرطان درست و حسابی هم نیست که بکشد و راحت کند/سرطانی ست که می جود / می مکد / می خورد و می پوساند/ولی از مرگ مطلق دریغ می کند/لامصب/خدای من آن دختر بچه ی شیطان و شلوغ چه شد؟/که از دیوار راست بالا می رفت؟/تداوم خالی بودن/زندگی مرده/تنها/تنهاییم/با هم ولی تنها
از رحم تاریک به خانه ی تاریک می آیی/ پدر سرگشته فقط کار می کند/چون این تنها کاری ست که بلد است بکند/ مادر تغذیه کننده ترا تغذیه می کند / چون این تنها کاری ست که بلد است بکند/در خانه ای هستی که عشق مرده است/چه می کنی؟/فوقش قشنگ ترین لحظه ها لبخندی ست که به زور می زنی / و رد می شوی تا به لانه ی موش بخزی/ و فکر می کنی چه شبیه شدی به مورچه که فقط ذخیره می کنی
آیا باید خانه را ترک کرد؟یا عشق را به خانه آورد؟/پس آن همه تلاش چه شد؟
خدای بزرگ..../بعد دستت دراز می کنی/او انگشتانت را لمس می کند/او قلبت را لمس می کند/در آغاز همه چیز ساده و کامل است/هیچ فکری ندارد جز اینکه تو را دوست بدارد و تو دوستش بداری/س س س س ...ساکت
خسته ای/ امروز تمرکز فکری نداشته ای/ حمله ی عصبی/ پشت بند آن بحث عصبی / خنده های هیستریک/ اینها خودش علامت خوبی ست/یعنی باید خودت را جمع و جور کنی/ مغزت را ساده و خوب نگه داری / باید به آن برنامه ی جدید دهی / برنامه دادن/ ای خدا / بس است هرچه فکر کردی/ بس است
چشمهایم بی اشک ولی دردناکند / اما دلگیر نیستم / نه / دلگیر نیستم / هر وقت هم گاه گداری دلگیر می شوم سعی می کنم چشمهایم را ببندم و فقط فکر کنم/ امروز هم چشمهایم را بستم و فکر کردم
فکر می کنم بیرون از این اتاق/بیرون از این خانه / چندین هزار نفر در این شب قشنگ تنهایی و وحشت از تنهایی را تجربه می کنند؟/ چندین نفر مرده اند؟/دارند می میرند؟/چندین نفر خسته اند؟/چندین نفر گریه می کنند؟/می خندند؟/چندین نفر سالم اند؟/.......نه/من دلگیر نیستم/فقط خسته ام/خیلی خسته
چه روزهایی/چه جهنم بیدادی/ جهنم نه این که می شنوید ها/جهنم به معنای واقعی/یا شاید جهنم نبوده/همان بوده که در گوشم فرو کرده اند که من گر می گیرم/که گر گرفته ام
دلت می خواست یک تکه میله آهنی داشتی و بلند می شدی و بر میداشتی و شروع میکردی/اول شیشه ها/بعد تلفن را/تخت را/ دیوارها/پنجره ها را / دستهایت را/ سرت را/همه چیز را می شکستی/ خرد می کردی/همان کاری که امروز با دستهایت با زیر سیگاری کردی/اینها بد نیست/بیشتر بنویس/بیشتر
وقتی عشق مرگ به جان مخ می افتد چکار می شود کرد؟/وقتی سرطان مرگ مغزت را مثل خوره می خورد چکار می شود کرد؟/وقتی فکر مرگ و مردن جزو کسب و کار روزانه می شود چکار می شود کرد؟
هر روز/هر شب/هر ساعت/نقطه ی این سرطان می جوشد
این سرطان/سرطان درست و حسابی هم نیست که بکشد و راحت کند/سرطانی ست که می جود / می مکد / می خورد و می پوساند/ولی از مرگ مطلق دریغ می کند/لامصب/خدای من آن دختر بچه ی شیطان و شلوغ چه شد؟/که از دیوار راست بالا می رفت؟/تداوم خالی بودن/زندگی مرده/تنها/تنهاییم/با هم ولی تنها
ناراحت تر
ReplyDeleteفكرش را بكني و تعميم بدهي ؛ در خواهي يافت همه ي جهان از اين خوره از اين سرطان رنج مي برند . بهترين كار هنرمند عمومي كردن لحظات فردي و شخصي آدم هاست تا همگان درد و رنج خود را در ابعاد گسترده و وسيع به تماشا بنشينند .ه
ReplyDeleteاین اسلش ها تمرکزم رو میگیره
ReplyDeleteتا میای رو متن متمرکز بشی یه دفعه مث سکسکه میافته وسطش
دوباره سه باره باید بخونم
This comment has been removed by the author.
ReplyDeleteچشم.رعایت می کنم.قبلا هم تذکر داده بودند
ReplyDeletebaba ey val
ReplyDeleteto ke hameye dustat mian inja zayat mikonan
chera miyan mikhunan pas?
vaghan ina kheily moheme ke nemitunan bekhunan?
man ke fekr mikonam ina mikhan alaky injaro beham berizan o toro zayat konan
yeki digam bud begu biyad ba in dustet maskharat konan
hehe naghdet konan
میترا به نظرم لازمه کامنت اپرووینگت رو راه بندازی . بیربط گویی هم حدی داره . دیوانگی مرزی داره
ReplyDeleteپدر سرگشته فقط کار می کند/چون این تنها کاری ست که بلد است بکند
ReplyDeleteinjash kheili khoob bood
پدر سرگشته فقط کار می کند/چون این تنها کاری ست که بلد است بکند
ReplyDeleteinjash kheili khoob bood
dooste aziz shoma aberooye harchi nashenase ke bordi!!!
ReplyDeletemaloom nist ye oghdeie kojaie delet gir karde ke injoori khali mikoni.
mitra nemidoonam chera vali man kheili ba in eslash hat hal mikonam
من اينجا تنها نشسته ام . هيچ كس نيست . اسم تو اينجا روي جيميل روشن است . كنارش نوشته «مرگ»و تو نيستي . نميدانم كجايي . هنوز هستي يا نه . ميگويي دعا كنم كه نباشي؟ كه چه بشود ؟ بعد كه براي من دعا كند ؟ نوشته اي كه سرت گيج ميرود و من ميدانم كه چقدر ظريفي وقتي دستهايت را ميگيري به جايي كه نيافتي . من ميدانم كه ليوان را هم بايد دو دستي بگيري . حالا من نيستم و تو معلوم نيست كجايي . دلم ميپيچد . بدجور . تو نيستي و من فرياد ميزنم ، قلم سرخ تو را سر در يادداشتهاي يك ديوانه ميخوانم و ميگويم اين سهم اشتراكي است كه گفته بود .
ReplyDeleteمن ريشه هاي تو را دريافته ام
سکوت سکوت سکوت سکوت سکوت . تو تو تو تو . سکوت
ReplyDeleteاشک . سکوت
سکوت سکوت سکوت سکوت سکوت . تو تو تو تو . سکوت
ReplyDeleteاشک . سکوت