7/24/2012

نظم زندگی‌ خصوصی‌م به هم خورده است.
این کلافه‌م می‌کند ، این‌که همه‌ی برنامه کاری‌ و زندگی‌م با هزار تا چیز کوچک به‌هم خورده است کلافه‌م می‌کند. این‌که رسما شده‌م پدر و مادرِ پدر و مادرم کلافه‌م می‌کند.این‌که همیشه تهِ همه‌چیز من قوی بوده‌م کلافه‌م می‌کند. این همه بی‌برنامه‌گی کلافه‌م می‌کند.من هیچ‌وقت آدمِ منظمی نبودم ، اما این وضعیت نابه‌سامان کلافه‌م می‌کند.
تمامِ شبم به دلجویی از آدمی گذشت که نه من هیچ‌وقت خواستم نقش مستقیمی در زندگی‌ش داشته باشم، نه او خواسته، هردومان می‌دانستیم که چوب بی‌برنامگی‌مان را می‌خوریم.
گفت و گفت و گفت ، نگفتم و نگفتم و نگفتم .
از این حالتِ فرارِ رو به جلو خوشم می‌آید.یک وقتی سکوت می‌کنی که می‌دانی حرف زدن بعد از این باعث شکست ظاهری‌ت می‌شود. در سکوت همیشه برنده‌ای ولو این‌که خودت نابود شدنت را به چشم ببینی. 
از این همه شلوغی کلافه‌م. کِی می‌شود استراحت کنیم؟

No comments:

Post a Comment